آلاء خانوم جانآلاء خانوم جان، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

خاله ریزه ی مامان و بابا

روزمره ها

تا زنگ در رو میزنن سریع میره از تو اتاقش روسریشو برمیدارهمیندازه رو سرشکا البته  میفته دور گردنش معمولا. وقتیم داریم میریم بیرون مدام به من تاکید میکنه مامان چادرتو  سر کن یا بابا کتتو بپوش.کلا خیلی مراقبه دور و برشه که چیزی  و کاری از قلم نیفته این زود بزرگ شدن بچه ها فک نمیکنم برا هیچ مادری خیلی مایه خوشحالی باشه.من که دوس دارم  همین قدی بمونه.حس میکنم بزرگتر شدنش باعث میشه از من دور بشه.نمیدونم شایدم اشتباهه این حس مادرانه
6 بهمن 1393

طوطی

قبل ترها فقط کلمات را تکرار میکرد یعنی همان شنیده ها اما حالا دیده هایش را هم تکرار میکند. خدا نکند کسی در رسانه ملی مشغول خوردن چای باشد باید برویم و برای دخترک چای بیاوریم که میل کنند.حتی اگر کودکی بغل مادر یا پدرش باشد سریع میاید و میگوید بلم یعنی بغلم کن
25 دی 1393

حرف و حرف و حرف

سلام دختر خانوم ما دیر راه افتاد اما زود به حرف اومد.خیلی سعی میکنه همه کلماتو مثل ما و درست ادا کنه و انصافا هم خیلی موفقه اما بعضی کلماتو خیلی جالب ادا میکنه.مثلا به نوشابه میگه اشامه یا به عقب میگه عبق.به شکلات میگه شوبولا ومیوه هایی مثل نارنگی و پرتقال و لیمو شیرین رو پوست خطاب میکنه یه وقتایی گوشی تلفنو برمیداره و با ادمای خیالیش حرف میزنه.انقد باهاشون صحبت میکنه تا فکش خسته میشه و گوشی رو میندازه میاد میگه مامان بغل. انشالله که زبونش همیشه به حرفای خوب و ذکر خدا و اهل بیت بچرخه.آمین
7 دی 1393

شهدا

ازش که میپرسیم  خونتون کجاست میگه شهدا.خونه عزیز کجاست باز شهدا .خونه گوهرشاد کجاست شهدا و کلا اینجوریه که همه تو شهدا زندگی میکنن مگر اینکه خلافش ثابت بشه. عزیزش که بهش میگن خونمون شهدا نیست با یه حالت جالبی میگه عزیز ....شهداست
19 آذر 1393

گشت ارشاد

خدا نکنه یه لحظه چادر من یا خالش یا هرکی که بغلش کرده از سرش بیفته سریع تذکر میده که چادر_سر اونوخ خودش هرجا که احساس عدم راحتی بکنه شلوارش و بعضا بلوزش رو در میاره و واسه خودش میچرخه هیشکیم زورش نمیرسه به این فسقلی که لباساشو تنش کنه
19 آذر 1393

شکر

بچه ها خیلی زود بزرگ میشن یا ما گذر عمر رو نمیفهمیم یا چی؟ همون کوچولویی که یه وقتی قد یه نخود بود و بغلش میکردی کلی جای اضافه تو بغلت بود حالا وقتی بغلش میکنی باید کلی بیشتر دستاتو باز کنی یا وقتی میزاریش رو پات دیگه پاهاش باید یه ذره خم بشه چون دیگه جا نمیشه رو پاهات. یا حتی یه وقتی میبینی همون فسقلی که واسه همه کاراش به تو احتیاج داشت حالا خودش همه خونه رو دور میزنه و وقتی دلش میخواد بره بیرون کالسکشو میچسبه که سوار شه یا اویزون در میشه.یا وقتی خوراکی میخواد میره سر یخچال و وایمیسته میگه هم. اونوقته که ادم دیگه احساس میکنه این کوچولو دیگه در انحصار خودش نیست و داره مستقل میشه.به نظرم این موضوع برای همه مادرا قابل حسه و حتی خیلی سخت ...
23 مرداد 1393

توپ

توپ و هر چیز گردی که یادآور توپ باشه رو خیلی دوس داره.حتی سیب زمینی و پیاز و لامپ و حباب روی چراغای خیابونو و خلاصه هر چیز گردی رو توپ میبینه و از دیدنش کلی ذوق میکنه.حتی تر شبا  خواب توپ میبینه و کلی تو خواب میخنده و بیدار که میشه بعد از این که  میگه بابا کلمه بعدی توپه.جدیدا هم سعی میکنه اون چیزایی رو که توپ میبینه با پاش شوت کنه. احتمالا دو سال دیگه که ازش بپرسیم میخوای چی کاره بشی مشاغل مرتبط با توپ رو عنوان کنه
24 تير 1393

کار خانه

دختر ینی همین دیگه .کمک حال مادر داره با جوراب باباش تبلتو تمیز میکنه شایان ذکره که جوراب باباشو از لای لباسای شسته شده که داش تاشونو بهم میریخت برداشته
26 خرداد 1393