نی نی یه ذره،مامانش یه عالمه
سلام به همه جاتون خالی 4 شنبه و 5 شنبه با مامانم رفته بودیم مدرسه و کلی مامانم کار داشتن.مامانم هی سر پا وایمیستادن یا طولانی رو صندلی مینشستن و اصلن حواسشون به من نبود. چشمتون روز بد نبینه شب که اومدیم خونه پاهای مامانم ورم کرد چه جور انقد که خودش داشت میترسید.دیگه زنگ زدیم عزیز جون و خاله بنفشمو دختر دایی جونم که اسمش رزیتاستو مامانش اومدن ملاقات مامانم و کلی به من رسیدگی کردن و بعدم رفتن و ما خوابیدیم با این امید که فردا صبح پاهای مامانم به اندازه قبلیش برمیگرده. صبح که بیدار شدیم اولش شرایط مناسب بود ولی یه کم بعدش دوباره پاهای مامانم ورم کرد.میخواستیم بریم دکتر ولی بابام داشنن فوتبال میدیدن دلمون نیومد مز...