آلاء خانوم جانآلاء خانوم جان، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

خاله ریزه ی مامان و بابا

گله و شکایت

1391/11/23 11:06
نویسنده : مامان جونی
270 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه

میدونم که خیلی وقته مامانم مطلب جدیدی تو وبلاگ من نذاشته.میدونید از کجا فهمیدم از اونجایی که با منم زیاد حرف نمیزنه و کلا بی حوصله شده.

البته 5 روزم نبودیم و رفته بودیم شهر بابام که به فامیلای بابا جونم بگیم که منم دارم میام آخه اونا نمیدونستن هنوز.

مامانم اون اولا که میخواستن برام اینجا رو راه بندازن میگفتن انقد بدشون میاد از اونایی که با هزار امید میری تو وبلاگشون و میبینی هیچ مطلب جدیدی نذاشتن.

حالا مامانم خودشون اینجوری شدن .حوصله هیچی رو ندارن و به منم نمیگن که چرا این جوری شدن.

انقد این چند روزه مامانم حرص و غصه خورده از دست همه چیزا و آدما کلی رو رشد من تأثیر گذاشته.

حالا الآن داریم حاضر میشیم بریم خونه عزیزم و خاله بنفشم که مامانم خوشحال شه.البته اینم بگم اونجا رفتنم برنامه ای داره ها چون که هر وقت مامانم اراده میکنن که بریم خونه عزیز یهو یادشون میفته که باباجونشون نیستن و در نتیجه میشینیم با هم حدود نیم ساعتی اشک میریزیم و بعد میریم.

بله اینم درد دلای من بود و شکایتم از مامان جونم.

خلاصه که برا همه نی نی ها و ماماناشون دعا کنید.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (7)

خاله طیبه ش
23 بهمن 91 20:47
سلام
الهی گربونت برم خاله جونم
بابا بچه افسردگی گرفت اول طفولیت!!!!
بیار خاله هاشو ببینه دلش واشه،دل خاله هاشم ایضا....
یاعلی


سلام
چشم خالش میارمش
شریعت
25 بهمن 91 19:05
عزیز دل م... از ته دل. آلاء جان شما الان به بابایی مرحوم ت نزدیک ترن
خاله بنفشه
25 بهمن 91 23:02
سلام خاله قربونت بره آخه مامانش چرا غصه ميخوري آلا خاله گناه داره به خدا باباجونتون راضي نيست مامانت خودش و اذيت كنه و تو رو هم ناراحت كنه عزيزه خاله
سارای محمدسجاد اینا
26 بهمن 91 9:33
سلاااااااااااااااااااااااام سلاااااااااااااااااااااام سلاااااااااااااااااام خوبه گريه هاي معنوي براي بچه خوبه. گريه کن. هيچم تاثير بد نميذاره. فقط سعي کن که موقع گريه هات هم به ني ني ت و ارتباطش با باباجونش فکر کني و وسعت بدي ني ني رو شکوفهههههههههههههههه شکوفهههههههههههههه بيا وب ني ني ببين چه خبره!!!
مامان سردارک
26 بهمن 91 11:21
سلام منم همین جوری میشم یعنی بعضی وقتها اینقدر فکر و خیال می کنم که اصلا حوصله حرف زدن با نی نی رو ندارم با همه هم دعوام میشه و یاد غصه های قبل و بعدم میفتم به نظرم دیدن عکس و مرور خاطره های خوب خیلی کمک می کنه سعی کن در مورد چیزهای خوب کلی با دوستات حرف بزنی اینم انرژی می ده به این فکر کن که استرس هر چه قدر هم به بچه برسی بازم باعث می شه که کم جون به دنیا بیاد بعدش هم همه آدم ها استرس و غصه دارن هر کدوم یه جور من از امتجان جامع و درسها و دو بار اثاث کشی توی 4 ماه یکی دیگه از اینکه مادر شوهرش طبقه پایینش و هی نکات لازم و عیر لازم رو یادآور می شن یکی از اینکه نی نی ش یهو اومده و ... پس فقط باید گفت که خدا خودش می دونه و این سختی رو برای ما انتخاب کرده که ببینه ما چند مرده حلاجیم بوست دارم
از-را
26 بهمن 91 16:03
یاد اون غروب جهادی که من و مامانت نشسته بودیم کنا نرده های حیاط مدرسه به خیر!!!
آی دنیا چه قد بی ریختی



یادته از-را.چه روزایی بودن
مامان سردارک
30 بهمن 91 15:02
سلام، مطلب بذار دیگه واقعا داریم نا امید می شیم که بازم بیایم توی وبلاگت منتظریم که از دیدار این دفعه نی نی برامون بنویسی