آلاء خانوم جانآلاء خانوم جان، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

خاله ریزه ی مامان و بابا

نازگل

گمشده به اطلاع می رساند نازگل جان عروسک آﻻء جان حدود سه هفته است از منزل خارج شده و تا کنون بازنگشسته است.این خرگوش ناز یک پیراهن سفید گل گلی بر تن دارد.به یابنده مژدگانی حسابی داده خواهد شد.  
3 شهريور 1393

شکر

بچه ها خیلی زود بزرگ میشن یا ما گذر عمر رو نمیفهمیم یا چی؟ همون کوچولویی که یه وقتی قد یه نخود بود و بغلش میکردی کلی جای اضافه تو بغلت بود حالا وقتی بغلش میکنی باید کلی بیشتر دستاتو باز کنی یا وقتی میزاریش رو پات دیگه پاهاش باید یه ذره خم بشه چون دیگه جا نمیشه رو پاهات. یا حتی یه وقتی میبینی همون فسقلی که واسه همه کاراش به تو احتیاج داشت حالا خودش همه خونه رو دور میزنه و وقتی دلش میخواد بره بیرون کالسکشو میچسبه که سوار شه یا اویزون در میشه.یا وقتی خوراکی میخواد میره سر یخچال و وایمیسته میگه هم. اونوقته که ادم دیگه احساس میکنه این کوچولو دیگه در انحصار خودش نیست و داره مستقل میشه.به نظرم این موضوع برای همه مادرا قابل حسه و حتی خیلی سخت ...
23 مرداد 1393

توپ

توپ و هر چیز گردی که یادآور توپ باشه رو خیلی دوس داره.حتی سیب زمینی و پیاز و لامپ و حباب روی چراغای خیابونو و خلاصه هر چیز گردی رو توپ میبینه و از دیدنش کلی ذوق میکنه.حتی تر شبا  خواب توپ میبینه و کلی تو خواب میخنده و بیدار که میشه بعد از این که  میگه بابا کلمه بعدی توپه.جدیدا هم سعی میکنه اون چیزایی رو که توپ میبینه با پاش شوت کنه. احتمالا دو سال دیگه که ازش بپرسیم میخوای چی کاره بشی مشاغل مرتبط با توپ رو عنوان کنه
24 تير 1393

کار خانه

دختر ینی همین دیگه .کمک حال مادر داره با جوراب باباش تبلتو تمیز میکنه شایان ذکره که جوراب باباشو از لای لباسای شسته شده که داش تاشونو بهم میریخت برداشته
26 خرداد 1393

نیمه شعبان

امروز به تاریخ قمری مصادف با تولد آﻻ خانومه. چقد زود گذشت؟انگار همین دیروز بود که باباش برای نیمه شعبان پیاده رفته بودن کربلا و ما هم با خیال راحت نشسته بودیم تو خونه مامانمون  و به امید  اینکه نی نی ده روز دیگه قراره به دنیا بیاد داشتیم برنامه ریزی میکردیم که غروب بریم تو خیابونا و چراغونیا رو تماشا کنیم و مولودی بریمو این حرفا که نی نی اعلام کرد که  بهش ابلاغ شده زودتر بیاد و خلاصه اینطوری شد که آﻻ خانوم در شب مبارک نیمه شعبان به دنیا اومدن. حالا اون نوزاد سه کیلو و دویست گرمی ده کیلو شده و میتونه مامان و بابا و به به و دد واینا رو بگه و روی پای خودش بایسته و لبخند بزنه و دست بزنه و یه عالمه کارهای دیگه. خدا رو شکر که ...
22 خرداد 1393

پا

میتونه ده ثانیه بدون تکیه گاه با توکل به خدا رو پاهای خودش وایسه.وقتی وایمیسته انقد خوشحاله انگار دنیا رو بهش دادن. انشاالله که پاهاش همیشه یار و یاورش باشن  و تنهاش نذارن . روحیه دخترونش خیلی قویه.میتونه یک ساعت کامل رو با کلیپس من ور بره و امتحانش کنه
20 ارديبهشت 1393

طوطی خانه ما

هر کاری میکنیم پشت سرمون تکرار میکنه.انواع بازی ها و شیطنت ها و راه های خراب کاری رو یاد گرفته و از صبح که بیدار میشه مشغوله شیطنته تا شب.هر جایی رو میگیره و بلند میشه و چند ثانیه بدون اتکا به کسی یا چیزی می ایسته و بعد محکم میفته رو زمین.از صدای یخساز یخچال میترسه و تا یخساز شروع به کار میکنه با سرعت برق از هرجا که هست خودشو میرسونه به ما. یه جغجغه داره که سرش سوت داره و به وسیله اون سر ما رو برده چون همش داره توش سوت میزنه.گوشی تلفن رو میگیره دم گوشش و یه  کم با شخص نامعلومی حرف میزنه و بعد پرتش میکنه یه جوری که حتما بخوره به کنترل تلویزیون یا موبایل من و یه وقت خدای نکرده نیفته روفرش.خلاصه که چشم به هم زدیم الا خانوم ده ماهه شد و ...
14 ارديبهشت 1393